زندگی در آغوش مرگ، کابوس شبهای پاییز تا آخر زمستان آنهاست؛ شبهایی که سرما تا مغز استخوانشان رسوب میکند، خونشان منجمد میشود و تمام.همه آنها میتوانند مرگ دراثر سرما را توصیف کنند. میتوانند چند اسم ردیف کنند از کسانی که جنازه یخزدهشان را دیدهاند. همین زمستان گذشته ۱۵۰نفرشان را سرما کشت.بازماندگان زمستان گذشته حالا جور دیگری به جنگ سرما رفتهاند؛ قبل از آرامگرفتن جنازههای یخزدهشان در گور، برای زندهماندن گورخواب شدهاند. از دور هیچچیز پیدا نیست. تا چشم کار میکند، زمینهای خالی است با بوتههای تُنکِ خار.ازترس مرگ در سوز سرما زمین را حفر کردهاند؛ به قد کمی بیشتر از قبر و عرضی هماندازه آن.
اعتیاد درد اول آنها نیست،درد آخرشان هم نیست . خماری،نشئگی،بی پولی را هم به سیاهه دردهایشان باید اضافه کنید.پنجی یا دهی تنها مسکن دردهایشان است که گاه برای همین مبلغ ناچیز چه کارها که نمی کنند. آنها سرما را به چشم عزرائیل میبینند. خیلی هم دور نیستند، درست بیخ گوش ما در بولوار توس و منطقه «نوده» که یکی از اصلیترین پاتوقهای کارتنخوابهای مشهد است.